اولین خرید خانوادگی
درست روز پنجشنبه 2 تیر ماه بود که به سر من و بابا امین زد که با خودمون ببریمت بازار تا برای خونه یه سری لوازم بخریم بعد اینکه با کلی مکافات لباس تنت کردم (آخه سر لباس پوشیدن خیلی داد و فریاد میکنی) با آژانس رفتیم بازار تو هم تو ماشین تو بغلم خوابت برد وقتی هم که رسیدیم تمام مدت خواب بودی و اصلا اذیتم نکردی همه نیگات میکردن و فکر میکردن تو عروسکی تو بغلم بعدشم رفتیم مغازه سیسمونی و برات یه ننو خریدیم که شکل جوجه اردکه و یه کریر و یه کالسکه و یه روروک بابا هم از یه مجموعه عروسکای کوچیکه بوق بوقی خوشش اومدو خرید خریدامون خیلی طول کشید و همش بغلم بودی ! کمرم و گردنم خیلی درد گرفت اما ته دلم خوشحال بودم که تو هم صاحب این وسایلا شدی ...
نویسنده :
مامان مرجان
13:02