ریحانهریحانه، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

زنده ام به بودنت...

شمارش معکوس...

1390/3/12 0:24
نویسنده : مامان مرجان
588 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دل مامانی ! خیلی وقته که نتونستم مطلب جدیدی برات بذارم آخه تموم هفته گذشته سرم خیلی شلوغ بود

عمه مینا از اهواز اومده بود تا به ما سر بزنه ! مادر بزرگ هم اومده بود ! خلاصه عمه مینا خیلی دلش میخاست تو زودتر بیای تا تو رو ببینه !

شب روز مادر منو عمه مینا رفتیم بازار تا برای مادر بزرگ کادو بخریم که عمه کیف خریدو من کفش بعد هم از یه رستوران غذاهای ترکیه ای شام خریدیم و اومدیم خونه ! تو توی راه خیلی دخمل خوبی بودی واصلا اذیتم نکردی!

روز چهار شنبه وقت دکتر داشتم که بایست دوباره آز میدادم و میرفتم برای تست سلامت قلب کوچمولوت

با عمه رفتیم تو مطب صدای تالاپ تلوپ قلبت خوب بود بعدم رفتیم برای تست اما نمیدونم چرا اونجا یه دفه قاط زدی خیلی شیطونی کردی و اصلا نذاشتی دکتر دستگاهو رو شیمکم بذاره تا ازت تست بگیره! خلاصه با هزار مصیبت دستگاه وصل شد و تو هی تکون میخوردی و صدای جیغ دستگاهو در میاوردی

بعدهم رفتیم سونو همه چیت خوب بود قدت ٥٠ سانتی متر و وزنت ٣٠٠/٣ بود مثل مامان مرجان تپلی هستی!

دیگه کم کم داره شمارش معکوس واسه به دنیا اومدنت شروع میشه ....

من و بابا امین خیلی منتطرتیم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

negin
12 خرداد 90 9:43
سلام وب قشنگي داريد . شايد جواب خيلي از سوالاتتون توي وب من باشه .
امین
12 خرداد 90 19:03
سلام بابایی من و مامانت خیلی دوست داریم زودتر ببینیمت.اینو بدون که خیلی خیلی دوست داریم و برای شیطونیات لحظه شماری میکنیم.